امیررضاامیررضا، تا این لحظه: 17 سال و 2 ماه و 23 روز سن داره

امیررضا پسر طلا

مریضی

هممون مریضیم خدا این چند روز و به خیر کنه. اول که بابا مریض شد منم که تنم اینقدر درد میکنه نمیتونم پاشم 3 4 شبه که تو هم مریضی. شبا  همش سرفه می کنی . دیشبم وقتی در رو داشتی پشت افرا میبستی سرت خرذ تو در...آخ که جیگرم کباب شد. خیلی گریه کردم.بمیرم برات که تو اوج گریه و درد اشک منو میدیدی گریه نمیکردی تا غصه نخورم. خدا خیر کنه این چند روز رو.
17 شهريور 1390

دوستات : افرا و نرگس و پریماه

این روزها بیشتر بعد از ظهر ها با افرا هستی جمعه که ظهر بعد از مدرسه با پریماه و مامانش رفتیم لاکاسکادا خیلی میزون نبودی هی میگفتی دلم درد میکنه. اما با پریماه خیلی بازی کردین و نهارم کینگ برگر مهمون خاله اشرف شدیم. بعد از اونجا رفتیم خونه خاله سهور که من فرنی ببرم براشون آخه افطار  مهمون داشت تو هم از خدا خواسته اومدی و دیگه هر کاریت کردم که بیای بریم خونمون نیومدی. موندی تا بعد شام  با مهمونشون ...  اونجا که برگشتیم سرما داشتی. شب تب کردی فدات شم مریض می شی خیلی مظلوم میشی و هیچی غذا نمیخوری منم دلم برات کباب میشه. صبحش خیلی بهتر شدی اما چشمت چرک کرده بود رفتم و از فارماتادو برات آنتی بیوتیک خریدم و برات ریختم. شنبه ش...
8 شهريور 1390

سفر آخر هفته

آخر هفته گذشته با خاله سهور اینا رفتیم پرتو لاکروز . به جز یکی دو قسمت کلا خیلی به هممون خوش گذشت. شما حسابی تو استخر با بچه ها شیطونی کردی.  من و بابات و مثلا غرق می کردی و کلی ذوق میکردی ... هی میرفتی بیرون و می دوییدی و خودت  رو تو آب می نداختی.  بعد از ظهر هم که می خواستیم بریم لچریا رو از بالای یه تپه ببینیم از شدت خستگی خوابت برد ماهم یه جا پیدا کردیم که پارا گلایدر داشت... از اونجا که شما خواب بودی  از فرصت استفاده کردم و یه ١٠ دقیقه پریدم... فوق العاده بود خیلی حال داد. نهارم رفتیم یه رستوران عربی و نهار خیلی خوش مزه خوردیم و برگشتیم ماتورین ...همه راه رو بیدار بودی و خیلی آقا نشسته بودی. کلی هم در ...
5 شهريور 1390
1